آغاز و پایان بنی اسرائیل (4)
یهودیان و انهدام بنی اسرائیل
آغاز و پایان بنی اسرائیل(4)
در روایات "عهد عتیق" شرحی مفصل درباره رواج" بعل پرستی" به وسیله ایزابل و دخترش و گسترش فساد و ستم اجتماعی در دو سرزمین افرائیم و یهود مندرج است. طبق این روایات، ایزابل حاکم مطلق و خونریز و بی قانون سرزمین های بنی اسرائیل بود؛ "انبیاء خداوند را می کشت" و ایشان گروه گروه از دست او در غارها پنهان می شدند.(1)این سرآغاز موجی جدید از "جنبش پیامبری"(2) در میان اتباع دو دولت بنی اسرائیل است. این "پیامبران" مصلحینی اند با شخصیتی مردمی، مسحورکننده و بسیجگر که مردم را به احیاء سنن موسوی، یکتاپرستی و عدالت اجتماعی فرامی خواندند. و در چنین فضایی است که یکی از شگرف ترین پیامبران ظهور می کند؛ کسی که از نظر احیاء سنن یکتاپرستی و مبارزه با ستم و بی عدالتی و فساد اجتماعی در میان پیامبران پس از موسی تا آن زمان یگانه است. او ایلیاء نبی نام دارد و همان پیامبری است که قرآن کریم با نام "الیاس" از او با تجلیل فراوان یاد کرده و خاندان او را "آل یاسین"نامیده است:
و الیاس از پیامبران بود. به مردم خود گفت آیا پروا نمی کنید؟ آیا بعل را به خدایی می خوانید، و آن بهترین آفرینندگان را وامی گذارید؟ پروردگار شما و پروردگار نیاکانتان خدای یکتاست. پس تکذیبش کردند و آنان از احضار شدگانند، مگر بندگان مخلص خدا. و نام نیک او را در نسل های بعد باقی گذاشتیم. سلام بر خاندان الیاس [سلام علی آل یاسین]. ما نیکوکاران را چنین پاداش می دهیم. او از بندگان مؤمن ما بود.(3)
در روایات"عهد عتیق" از ایلیاء نبی به عنوان "ایلیاء تشبی از ساکنان جلعاد"(4) یاد شده است.(5) جلعاد منطقه ای است کوهستانی در شرق رود اردن و در همسایگی سوریه که از گذشته ای دور مأوای قبایل آموری بود و بعدها بخشی از قبایل آرامی و بنی اسرائیل نیز در آن سکنی گرفتند. "جلعادیان"، یا مرد بومی جلعاد، جمعیتی انبوه بودند و در حوادث سیاسی آن زمان نقش فعال داشتند. بنابراین، محل زیست ایلیا منطقه ای است فراقومی که در آن قبایل اسرائیلی و غیراسرائیلی آمیزش داشتند(6). مهم تر، موطن اصلی ایلیا یعنی "تشب"است که نمی دانیم در کجاست.(7) برخی محققین، به این دلیل، ایلیا را از بنی اسرائیل نمی دانند بلکه او را از طایفه رکابی(8) یا از طایفه قینی (قائنی) (9) می دانند.(10)
رکابیان در اصل از مردم شهر قنات اند. قنات( دارالقنوات) (11) نام کهن شهر حوران(12) (در شمال شرقی سوریه) است که سکنه آن بعدها بنام اعراب نبطی شناخته می شوند؛ گروهی از آنان به کنعان کوچیدند و طایفه رکابی را بنیان نهادند.(13)
طایفه سامی قینی همان طایفه ای است که شعیب(یترون) (14)، پدر زن موسی(ع)، به آن تعلق داشت. نویسندگان دایره المعارف یهود، نام طایفه فوق را به واژه "قین"، به معنای "آهنگر" منتسب می کنند و آنان را یک گروه حرفه ای از آهنگران کوچ نشین می دانند.(15) حال آنکه در "عهد عتیق" اشاره ای به تعلق شعیب به حرفه آهنگری مندرج نیست؛ به عکس او چادرنشینی متمکن و "کاهن مدیان"، یعنی شیخ طایفه خود در منطقه فوق، توصیف شده است.(16) به علاوه، توجه کنیم که در نیمه اول هزاره دوم پیش از میلاد در اسناد مصری از شهر "قنات" به عنوان "قین"(17) و "قانو"(18) نام برده شده است.(19) مجموعه این دلایل، و نیز یکسانی فرهنگ و عقاید دینی قینی ها و رکابیان، نشان می دهد که این دو طایفه کوچ نشین خویشاوند و از مردم شهر قنات و همان طایفه شعیب اند. شهر دارالقنوات امروزه از مراکز دروزی های سوریه است و می دانیم که دروزی ها برای شعیب پیامبر جایگاهی ویژه قایل اند.(20) این امر نیز نشانه دیگری است که از تعلق طایفه قینی به شهر قنات. امروزه برخی محققین، چون اشتاد(21)، معتقدند که یکتاپرستی در آغاز در میان طایفه شعیب رواج داشت و موسی(ع) با این آئین در میان طایفه همسرش آشنا شد.(22)
دایره المعارف یهود انتساب ایلیاء نبی به قینی ها و رکابیان را رد می کند و تنها دلیلی که اقامه می کند رهبری ایلیا بر یک "جنبش مردمی" در سرزمین بنی اسرائیل است(23). این نگرش آشکارا صبغه نژادگرایانه دارد. برای مورخین یهودی دشوار است که ظهور یک "پیامبر بیگانه" را در میان بنی اسرائیل و پیروی توده های مردم از او را بپذیرند. آنان فراموش کرده اند که در همین زمان حکمرانان واقعی بنی اسرائیل دو زن فنیقی( ایزابل و عتلیا) بودند.
اگر بدانیم که اخیاء شیلونی و ایلیاء نبی از مردمی جز بنی اسرائیل بودند، مردم شیلو و طوایف قینی و رکابی را به عنوان مدافعان سرسخت و احیاءگران یکتاپرستی موسوی بشناسیم، و نیز بدانیم که مردم طایفه شعیب پیش از بنی اسرائیل یکتاپرست بودند، تصویری که یهودیان از "یهوه" به عنوان "مخلوق" فرهنگ "ممتاز" و "یگانه" خود ساخته اند تمام و کمال فرو می ریزد. دیرزمانی است که یهودیان بر خدا و بندگان خدا به خاطر "ابداع"آئین یکتاپرستی منت نهاده اند. حال آنکه اینان نخستین یکتاپرستان گیتی نبودند و آنگاه که به این آئین گرویدند، برای خدای یگانه معبدها و نمادهای طلایی به پا کردند، او را در ردیف "بعل"، خدای بزرگ همسایگان فنیقی، جای دادند و به داشتن خدای انحصاری قوم خود بالیدند. و سرانجام، خدای یگانه را به موجودی بدل ساختند که چون پیرزنان جادوگر جز نثار نفرین های شوم و پیشگویی کیفرهای هولناک برای دشمنان اشرافیت قبیله یهودا کاری ندارد. بیهوده نیست که در میان یهودیان مصلحینی مردمی چون اخیا و ایلیا و ارمیا نمی یابیم و" پیامبرانی" که از ایشان سراغ داریم، چون "ناتان نبی" و "حزقیال نبی"، همه از جنس "پیامبران درباری"اند؛ همانانی که ارمیا ایشان را "پیامبران دروغین"خوانده است.(24)
آنچه پیوند ایلیا را با رکابیان بیشتر آشکار می کند، حضور فعال این طایفه در انقلاب ایلیاء نبی است؛ تا بدانجا که در جریان تخریب معابد بعل در سامریه و کشتار خاندان عمری و داوودی یکی از آنان را، به نام یوناداب( جندب) بن رکاب(25)، در کنار ییهو، سرکرده قیام، می یابیم.(26)
در سده های پسین نیز رکابیان در حوالی بیت المقدس سکونت دارند؛ جامعه ای متمایز از بنی اسرائیل را تشکیل می دهند و برخلاف ایشان از نوشیدن شراب به شدت پرهیز می کنند. کمی پیش از اشغال بیت المقدس به وسیله بخت النصر، خداوند از ارمیا می خواهد که، برای آزمایش ایشان و ارائه نمونه ای صالح به یهودیان، رکابیان را به نوشیدن شراب ترغیب کند. ارمیا آنان را به خانه نگهبان "معبد سلیمان" دعوت می کند، کوزه های پر از شراب در برابرشان می نهد و دعوت به نوشیدن می کند. آنان نمی نوشند و چنین پاسخ می دهند:
شراب نمی نوشیم زیرا که پدر ما یوناداب بن رکاب ما را وصیت نموده گفت که شما و پسران شما ابداً شراب ننوشید، و خانه ها بنا مکنید و کشت منمایید و تاکستان ها غرس مکنید و آنها را نداشته باشید بلکه تمامی روزهای خود را در خیمه ها ساکن شوید تا روزهای بسیار بر زمینی که شما در آن غریب هستید زنده بمانید.(27)
ایلیاء نبی شبانی چادرنشین بود؛ روزی در اردن سکونت داشت و روز دیگر در حوالی صیدا. زندگی زاهدانه ای داشت. یاور مستمندان بود و مردم او را "مرد خدا"می دانستند.(28) در روایات "عهد عتیق" برخلاف رویه متعارف، هیچ اشاره ای به نام پدر، تبار و پیوند او با قبایل بنی اسرائیل نشده است.
ایلیا، به فرمان خداوند، دعوت خود را آشکار کرد. مردم به او گرویدند و در شورشی بزرگ، به دستور ایلیا، 850 تن از "پیامبران"بعل و اشرا(29) را به قتل رسانیدند.(30) اخاب، که در این روایت شخصیتی متزلزل دارد، هراسان ماجرا را به ایزابل خبر داد و ملکه فنیقی دستور قتل ایلیا را صادر کرد. ایلیا برای نجات جان خود به بیابان ها پناه برد تا سرانجام در مغازه ای کلام خدا بر او نازل شد. در این مکاشفه، ایلیا خداوند را " خدای لشکرها" (رب الجنود) (31) می خواند که تعبیری کاملاً نو در روایات "عهد عتیق"است و بیانگر رسالت انقلابی ایلیا(32). خداوند به او دستور می دهد که سه تن را برای انهدام خاندان اخاب و احیاء یکتاپرستی موسوی در میان بنی اسرائیل به یاری طلبد: حزائیل، ییهو بن نمشی و الیشع بن شافاط(33).
حزائیل(34) از سرداران آرامی دمشق است. او کمی پس از این ماجرا، با مرگ بن حدد دوم، شاه سوریه(843-798) می شود. نقش آرامی ها در این سناریو هم بیانگر پیوندهای آرامی ایلیاست و هم بیانگر این امر که مردم بنی اسرائیل آرامیان دمشق را قومی بیگانه نمی شناختند. ییهو بن نمشی(35) از سرداران بنی اسرائیل است و الیشع بن شافاط(36) برزگری است ساده از مردم اردن. الیشع، که پس از دیدار با ایلیا به خدمتگزار او بدل می شود(37)، همان پیامبری است که پس از درگذشت ایلیا در رأس پیروانش قرار می گیرد و جنبش او را تداوم می بخشد.(38) الیشع(الیسع) از پیامبرانی است که نام ایشان در قرآن کریم ذکر شده است.(39) درباره تبار الیسع و پیوند او با قبایل بنی اسرائیل نیز، چون ایلیا، هیچ اشاره ای در روایات "عهد عتیق" مندرج نیست.
جنبش این پیامبر شورشی تنها علیه سلطه خاندان عمری بر دولت افرائیم نیست. ایلیا به مبارزه علیه شاه یهودیان نیز برخاست زیرا "خدای پدران خود را ترک کرده"، بتخانه ساخته و "ساکنان اورشلیم را به زنا کردن ترغیب می نمود."(40) ایلیا در نامه ای به شاه یهود چنین نوشت:
به طریق پادشاهان اسرائیل رفتار نموده، یهودا و ساکنین اورشلیم را اغوا نمودی که موافق زناکاری خاندان اخاب مرتکب زنا بشوند و برادران خویش را نیز... به قتل رسانیدی. همانا خداوند قومت و پسرانت و زنانت و تمامی اموالت را به بلای عظیم مبتلا خواهد ساخت.(41)
سرانجام، در سال 842، در زمان سلطنت یهورام بن اخاب بن عمری در دولت افرائیم(851-842) و اخزیا(42) بن یهورام بن یهوشافاط در دولت یهود(841-842) انقلاب آغاز شد. اخزیا، شاه یهود، پسر عتلیا و نوه ایزابل است و داماد خاندان اخاب.(43) و یهورام، شاه افرائیم، دایی و احتمالاً پدر زن اوست.
قیام با ابلاغ پیام الیسع، که اکنون با درگذشت ایلیا در رأس توده انبوه پیروان او جای دارد، به ییهو بن نمشی، سردار بنی اسرائیل، آغاز می شود. الیسع او را به پادشاهی بنی اسرائیل منصوب می کند و حکم قتل خاندان اخاب را صادر می نماید. این در زمانی است که دولت های بنی اسرائیل، به دعوت الیسع، هدف تهاجم حزائیل، شاه جدید آرامی، قرار گرفته اند. ییهو به محل استقرار دو شاه افرائیم و یهود می رود و هر دو را به قتل می رساند؛ سپس به کاخ ییلاقی ایزابل می شتابد و او را نیز می کشد. آنگاه به همراه یوناداب بن رکاب، رهبر طایفه رکابی، رهسپار سامریه می شود.
و چون از آنجا روانه شد، به یوناداب بن رکاب که به استقبال او می آمد برخورد و او را تحیت نموده گفت که آیا دل تو راست است مثل دل من با دل تو؟ یوناداب جواب داد که راست است. گفت اگر هست دست خود را به من بده. پس دست خود را به او داد و او وی را نزد خود به عرابه برکشید. و گفت همراه من بیا و غیرتی را که برای خداوند دارم ببین.(44)
ییهو در سامریه تمامی اعضای خاندان عمری و بزرگان و کاهنان شهر و تمامی بعل پرستان و نیز 42 تن از اعضای خاندان سلطنتی یهود(خاندان داوودی) را که در سامریه بودند به قتل می رساند. آنگاه، به همراه یوناداب رکابی به معبد بعل می رود، بت ها را می شکند و معبد را به مزبله بدل می سازد. " پس ییهو اثر بعل را از اسرائیل نابود ساخت."(45) این سرآغاز حکومت 28 ساله ییهو بن نمشی(841-814) بر دولت افرائیم است.
این داستان انقلابی است که با پیامبری ایلیاء نبی آغاز شد و با قیام ییهو بن نمشی، تخریب معابد پرستش "بعل" و کشتار خاندان عمری و بخش مهمی از اعضای "خاندان داوودی" به پایان رسید. معهذا، در اینجا نیز، چون ماجرای پیامبری اخیاء شیلونی و قیام یربعام بن نبط و "خاندان یوسف" علیه اشرافیت یهود، تنها با یک روایت سروکار نداریم. روایت دومی، که آشکارا متأخر بر روایت پیشین است، بلافاصله آغاز می شود و ییهو و خاندان او "گنهکار"قلم می روند.
ییهو هر چند به فرمان ایلیا و الیسع یکتاپرستی موسوی را احیا کرد و سرزمین اسباط ده گانه شمالی را از بت پرستی کنعانی پاک نمود، چنانکه هیچگاه بعل پرستی به سرزمین قبایل شمالی بازنگشت(46)، معهذا بر "گناه یربعام بن نبط" باقی ماند.(47) تمامی شاهان بعدی افرائیم همچنان آلوده به "گناه یربعام بن نبط"اند؛ "شیطان بزرگی" که "اسرائیل را مرتکب گناه ساخت."(48)
این گناه بزرگ، که سرزمین قبایل شمالی را تا زمان انهدام خونین آن به وسیله امپراتوری آشور همچنان آماج نفرین قرار می دهد، چیزی نیست جز تداوم استقلال و عدم تمکین به اشرافیت یهود. فساد، بی عدالتی و بت پرستی بخشودنی است، چنانکه "خاندان داوود" در بیت المقدس هماره به آن اشتغال دارد و هیچ گاه به نابودی کامل تهدید نمی شود، ولی گناهی که "خاندان یوسف" بنیانگذار آن بود نابخشودنی است.
نگرش دایره المعارف یهود به شخصیت ایلیاء نبی نیز، چون اخیاء شیلونی، منفی است. طبق این تصویر،
یکتاپرستی(49) در جوهره خود ملازم با عدم تسامح دینی است برخلاف چندگانه پرستی(50) که هیچگاه در ذات خویش مخالفتی با تنوع پرستش نداشته و هماره حضور مشرب های دینی مختلف را، دوش به دوش هم، تحمل کرده است.(51)
نویسندگان دایره المعارف یهود بر مایه های ستم و فساد و بی عدالتی اجتماعی در دولت های آن زمان بنی اسرائیل، چون بی قانونی و قساوت ایزابل در تملک اراضی نابط یزرعیلی(52) و قتل او(53) چشم می پوشند. آنان توجه نمی کنند که چه در پیامبری اخیاء شیلونی و قیام "خاندان یوسف" علیه دولت یهود و چه در پیامبری ایلیاء نبی و قیام ییهو علیه خاندان های سلطنتی عمری و داوودی، رواج بت پرستی فنیقی تنها به معنی اشاعه یک "عقیده دینی"نیست؛ بلکه ملازم است با رواج گسترده فساد و ستم اجتماعی. درونمایه اصلی ماجرا، آزادی یا عدم آزادی "پرستش دینی"نیست؛ تحمیل خونین "بعل پرستی"است از طریق قتل عام گروه گروه "پیامبران".
نویسندگان دایره المعارف یهود، که سخت با ایزابل و "همسایگان فنیقی"همدلی نشان می دهند، ایلیاء نبی را "افراط گرایی"می خوانند که "به شکلی غیرمشروط مخالف هرگونه پرستش، بجز یهوه بود."به زعم آنان، ایزابل مخالفتی با پرستش خدای یگانه نداشت؛ به عکس، این ایلیا بود که سرسختانه با آئین و عقاید دینی همسایگان(فنیقی) مخالفت می کرد. لذا، خاندان سلطنتی با تبلیغات او مخالفت کرد زیرا سیاستش گسترش پیوندهای اقتصادی با همسایگان، به ویژه با صور، بود.
اخاب به عقاید دینی مردم خود وفادار بود ولی ضرری نمی دید که نسبت به دین مردم صور با تساهل برخورد کند و برای محافل نزدیک به ملکه ایزابل مکانی برای پرستش در سامریه به پا کند. ولی ایلیا... بر آن بود که رسالت تاریخی مردمش حفظ پرستش دینی ناب در درون مرزهای خویش و به رسمیت نشناختن سایر خدایان است... به فرمان ایلیا مردمی تحریک شده حمله بردند و پیامبران بعل را کشتند. شاه [اخاب] هیچ مخالفتی با اقدام ایلیا نشان نداد... ولی ملکه ایزابل از کشتار پیامبران بعل به خشم آمد و جنگی خونین را علیه ایلیا و پیروانش آغاز کرد... ایلیا مجبور شد به بیابان بگریزد زیرا مردم از او حمایت نکردند... در آنجا، مانند ماجرای موسی در کوه سینا، خدا بر او ظاهر شد... و از آنجا که مردم در جنگ با ایزابل از او حمایت نمی کردند... حزائیل، شاه بعدی سوریه، ییهو، شاه بعدی اسرائیل، و الیسع، جانشین ایلیا، به عنوان ابزارهای کیفر الهی تعیین شدند.(54)
حیرت انگیز است ولی باور کنیم که اسطوره های "عهد عتیق" به گذشته های دور تعلق ندارد؛ پدیده ای کاملاً زنده است. این همان مأخذی است که پیشتر از یربعام بن نبط تصویری منفی به دست می داد زیرا، بر اساس اتهام راویان یهودی "عهد عتیق"، در سامریه "بت خانه" به پا کرده بود. به راستی چرا در اتهامی مشابه یربعام محکوم است و اخاب مورد دفاعی سخت قرار می گیرد؟ کشف این راز دشوار نیست. "یهوه" بهانه ای بیش نیست و تنها ملاک جانبداری، حتی تا به امروز، رابطه با الیگارشی یهودی است. یربعام و "خاندان یوسف"محکوم اند زیرا بر این کانون شوریدند و اخاب و "خاندان عمری" مقبول اند زیرا پیوندی استوار با این الیگارشی داشتند. این شیوه نگرش کاملاً جانبدارانه بیانگر حضور زنده اسطوره ای است سه هزار ساله که روح و مایه حیات خویش را از "نژادپرستی یهودی" می گیرد.
پس از انقلاب سامریه و قتل اخزیا، شاه یهود، در بیت المقدس نیز حوادثی خونین رخ داد. عتلیا، مادر اخزیا، به کودتا دست زد و با کشتار سایر اعضای "خاندان داوودی"، جز یک کودک که به وسیله زنی پنهان شد، قدرت را به طور کامل به دست گرفت. عتلیا شش سال با اقتدار تمام بر دولت یهود حکومت کرد و سپس، محتملاً به دلیل اقتدار بیش از حد کاهنان فنیقی در دربارش، با مقابله کاهنان یهودی مواجه شد. سرانجام، آنان در کودتایی سنجیده عتلیا را به قتل رسانیدند و تنها بازمانده "خاندان داوود" را به سلطنت نشاندند.(55)
در سده هفدهم، داستان عتلیا در هنر و ادبیات جدید اروپا بازتاب وسیع داشت. ژان راسین(56) تراژدی معروف خود به نام عطلیه(1691) را نوشت، قطعات معروفی به همین نام تصنیف شد و آنتوان کویپل(57) تابلوی معروف رنگ و روغن خود را به نام "سقوط عتلیا" (1692) کشید که در موزه لوور پاریس نگهداری می شود. مضمون تمامی این آثار ستایش از "خاندان داوود"است.(58)
در بررسی حوادث این دوران، بار دیگر داده های باستان شناسی به یاری روایات "عهد عتیق"می آید و نام حکمرانان بنی اسرائیل در کتیبه ای یافت می شود. در این زمان، دولت افرائیم خراجگزار امپراتور آشور است. در کتیبه های شلمنصر سوم نقشی وجود دارد که ییهو بن نمشی، شاه افرائیم، را در حال تقدیم خراج به امپراتور آشور نشان می دهد. در این کتیبه از شاه افرائیم به عنوان "ییهو از خاندان همری"(59) نام برده شده است. انتساب ییهو به خاندان همری(عمری) به معنای ریاست او بر دولتی است که به نام این خاندان شهرت است.(60) این دومین بار است که نام حکمرانی از بنی اسرائیل در کتیبه ای یافت می شود؛ نخست اخاب و سپس ییهو.
در رابطه با کتیبه منقوش شلمنصر سوم دو نکته حائز اهمیت است. نخست، عدم ذکر نام"اسرائیل"؛ دوم، عدم حضور شاه یهود در این مراسم. عدم حضور شاه یهود بدان معنا نیست که یهودیان خراجگزار امپراتور آشور نبودند. بلکه بدان معناست که دولت یهود وزن و اهمیتی نداشت و خراج آن به وسیله شاه افرائیم تقدیم می شد. این کتیبه به سود" عهد عتیق" نیست و ارزش بخش مهمی از روایات تاریخی آن را به سطح تاریخ نگاری درباری یک دولت کوچک و لاف زن کاهش می دهد.
خاندان ییهو 93 سال(841-748) بر مملکت افرائیم حکومت کرد. کتیبه های آشوری در تمامی دوران سلطنت خاندان ییهو از دولت افرائیم به عنوان خراجگزار امپراتوری آشور یاد می کند و نامی از دولت یهود و "خاندان داوود" در میان نیست. و باید بیفزاییم که در لوح استوانه ای اددنیرری سوم(61)، پادشاه آشور(810-783)، از شاه افرائیم به عنوان "شاه سامریه" یاد شده است.(62)
در تمامی این دوران کینه و خصومت یهودیان علیه دولت افرائیم تداوم دارد و در "عهد عتیق" به شکل نفرین های مکرر و وعده های هولناک کیفر بازتاب می یابد. معهذا، دولت افرائیم قدرت برتر است. در حوالی سال 800 پیش از میلاد، یهودیان جنگ علیه دولت افرائیم را آغاز می کنند که با شکست خفت بار آنان به پایان می رسد. اورشلیم به اشغال شاه افرائیم درمی آید و حصار آن به وسیله افرائیمیان تخریب می شود.(63) سرانجام، در سال 748 حکومت خاندان ییهو فرومی پاشد و جنگ داخلی و کودتاهای پیاپی مملکت افرائیم را فرا می گیرد.
درست در زمانی که دولت افرائیم دورانی سخت از فروپاشی و ستیز داخلی را تجربه می کند، اقتدار آشور در سراسر خاورمیانه و نزدیک در حال گسترش است. در سال 745 تیگلت پیلسر سوم(64) در آشور به قدرت رسید و به عنوان پادشاهی توسعه طلب و خونریز بنیانگذاری یک امپراتوری پهناور را آغاز کرد.
ده سال پس از صعود تیگلت پیلسر، یکی از سرداران دولت افرائیم به نام فقح بن رملیا(65) قدرت سیاسی را در این کشور به دست گرفت. فقح در اتحاد با رصین(66)، شاه آرامی دمشق، سیاست عدم تمکین و مقابله با توسعه طلبی امپراتوری آشور را آغاز کرد. در همین زمان، آحاز(67)، شاه جدید یهود(735-727)، از فرصت بهره جست و خود را در نزد امپراتور توسعه طلب آشور حکمرانی مطیع و خراجگزار جلوه داد. از سال 734 در لوح استوانه ای امپراتور آشور برای نخستین بار نام دولت یهود پدیدار می شود و تیگلت پیلسر از آحاز به عنوان خراجگزار خود نام می برد.(68) این حادثه مهمی است و نشان می دهد که اشرافیت یهود از طریق خیانت به دو دولت آرامی دمشق و اسرائیلی سامریه توانسته در نزد پادشاهان آشور تقربی بیابد. در این فهرست نام شاه یهود در کنار هفت شاه کوچک دیگر فلسطین و اردن به چشم می خورد و نام دولت های دمشق و افرائیم مندرج نیست.
در چنین فضایی است که توطئه خونین شاه و اشرافیت یهود علیه دو دولت دمشق و سامریه آغاز می شود. هم راویان یهودی "عهد عتیق" و هم تاریخ نگاری جدید یهود می کوشند تا این دسیسه غیرقابل دفاع شاه یهود را عملی تدافعی جلوه دهند. مورخین دانشگاه عبری اورشلیم می نویسند سران دولت های دمشق و سامریه توطئه ای را برای براندازی "خاندان داوود" و استقرار یک خاندان دیگر در بیت المقدس آغاز کردند و "در چنین وضع نومیدانه ای" آحاز از تیگلت پیلسر تقاضای کمک کرد.(69)
روایت تدوین کنندگان یهودی"عهد عتیق"چنین است:
و به خاندان داوود خبر داده گفتند که ارام در افرائیم اردو زده اند و دل او و دل مردمانش بلرزید بطوری که درختان جنگل از باد می لرزد. آنگاه خداوند به اشعیاء گفت تو... به استقبال آحاز بیرون شو و وی را بگو باحذر و آرام باش. مترس و دلت ضعیف نشود... زیرا که ارام با افرائیم و پسر رملیا برای ضرر تو مشورت کرده می گویند بر یهودا برآئیم و آن را محاصره کرده به جهت خویشتن تسخیر نمائیم و پسر طبئیل(70) را در آن به پادشاهی نصب کنیم. خداوند یهوه چنین می گوید این بجا آورده نمی شود و واقع نخواهد گردید. زیرا که سر ارام دمشق و سر دمشق رصین است و بعد از شصت و پنج سال افرائیم شکسته می شود بطوری که دیگر قومی نخواهد بود. و سر افرائیم سامره و سر سامره پسر رملیا است... خداوند بر تو و بر قومت و بر خاندان پدرت ایامی را خواهد آورد که از ایامی که افرائیم از یهودا جدا شد تا حال نیامده باشد یعنی پادشاه اشور را. و در آن روز واقع خواهد شد که خداوند برای مگس هایی که به کناره های نهرهای مصرند و زنبورهایی که در زمین اشورند صفیر خواهد زد. و تمامی آنها برآمده، در وادی های ویران و شکاف های صخره و بر همه بوته های خاردار و بر همه مرتع ها فرود خواهند آمد. و در آن روز خداوند به واسطه استره ای که از ماورای نهر اجیر می شود، یعنی به واسطه پادشاه اشور، موی سر و موی پای ها را خواهد تراشید و ریش هم سترده خواهد شد.(71)
این سرنوشت هولناکی است که "خدای اسرائیل" در حمایت از "خاندان داوود" و اشرافیت یهود برای مردم آرامی سوریه و اسباط ده گانه بنی اسرائیل ترسیم می کند. در این "مأموریت الهی" پادشاه خونریز آشور تنها ابزار نزول قهر الهی است.
در "عهد عتیق" روایت دیگری نیز مندرج است. در این روایت، سرنوشت فجیع مردم دمشق، این قربانیان توطئه مشترک یهودیان و پادشاه آشور، به روشنی تصویر شده است:
آحاز رسولان نزد تغلت فلاسر[تیگلت پیلسر]، پادشاه اشور، فرستاده گفت من بنده تو و پسر تو هستم، پس برآمده مرا از دست این پادشاه ارام و از دست این پادشاه اسرائیل که به ضد من برخاسته اند رهایی ده. و آحاز نقره و طلایی را که در خانه خداوند و در خزانه های خانه پادشاه یافت شد گرفته آن را نزد پادشاه اشور پیشکش فرستاد. پس پادشاه اشور وی را اجابت نمود. و پادشاه اشور به دمشق برآمده آن را گرفت. و اهل آن را به قیر به اسیری برد، و رصین را به قتل رسانید.(72)
در این روایت، آحاز نه تنها بت پرستی فاجر است(73)، بلکه برای خوشایند ارباب خویش، پادشاه آشور "معبد سلیمان" را به بتکده آشوریان بدل می کند:
و آحاز پادشاه برای ملاقات تغلت فلاسر، پادشاه اشور، به دمشق رفت و مذبحی را که در دمشق بود دید. و آحاز پادشاه شبیه مذبح و شکل آن را برحسب تمامی صنعتش نزد اوریاء کاهن فرستاد. و اوریاء کاهن مذهبی موافق آنچه آحاز پادشاه آن را از دمشق فرستاده بود بنا کرد.. و چون پادشاه از دمشق آمد، پادشاه مذبح را دید، و پادشاه به مذبح نزدیک آمده بر آن قربانی گذرانید...(74)
بدینسان، با توطئه خونین شاه و اشرافیت یهود، در سال 732 پیش از میلاد شاه دمشق به قتل رسید، مردم سوریه به اسارت رفتند و به استقلال دولت آرامی دمشق پایان داده شد. اینک نوبت اسباط ده گانه بنی اسرائیل است.
نمی دانیم چه شد که سه سال بعد فقح به دست یکی از سران بنی اسرائیل، به نام هوشع بن ایلا(75)، به قتل رسید. کاملاً محتمل است که او قربانی توطئه مشترک یهودیان و آشوریان شده باشد. هوشع، حکمران جدید دولت افرائیم، کمی بعد خراجگزار پادشاه آشور شد. معهذا، این وضع دیری نپایید. در سال 720 پیش از میلاد، در زمان سلطنت سارگون دوم(76) پادشاه آشور(721-705)، دولت افرائیم مورد تهاجم آشوری ها قرار گرفت و به موجودیت آن پایان داده شد.(77) "عهد عتیق" ماجرای تهاجم آشوریان به سرزمین قبایل ده گانه شمالی بنی اسرائیل را چنین شرح داده است:
هوشع بن ایل... آنچه در نظر خداوند ناپسند بود به عمل آورد... اما پادشاه اشور در هوشع خیانت یافت زیرا که رسولان نزد سوا، پادشاه مصر، فرستاده بود و پیشکش مثل هر سال نزد پادشاه اشور نفرستاده، پس پادشاه اشور او را بند نهاده در زندان انداخت. و پادشاه اشور بر تمامی زمین هجوم آورده، به سامره برآمد و آن را سه سال محاصره نمود... پادشاه اشور سامره را گرفت و اسرائیل را به اشور به اسیری برد و ایشان را در حلح و خابور بر نهر جوزان و در شهرهای مادیان سکونت داد.(78)
گناه قبایل ده گانه بنی اسرائیل عدم فرمانبری از اشرافیت یهود بود و این همان "گناه بزرگ خاندان یوسف"است که باید به سختی عقوبت می شد.
پس خداوند تمامی ذریت اسرائیل را ترک نموده، ایشان را ذلیل ساخت و ایشان را به دست تاراج کنندگان تسلیم نمود... زیرا که او اسرائیل را از خاندان داوود منشق ساخت و ایشان یربعام بن نبط را به پادشاهی نصب نمودند و یربعام اسرائیل را... مرتکب گناه عظیم ساخت.(79)
و به این جرم سکنه مملکت افرائیم چنین سرنوشتی یافتند:
پس اسرائیل از زمین خود تا به امروز به اشور جلای وطن شدند. و پادشاه اشور مردم را از بابل و کوت و عوا و حمات و سفروایم آورده، ایشان را به جای بنی اسرائیل در شهرهای سامره سکونت داد. و ایشان سامره را به تصرف درآورده، در شهرهایش ساکن شدند.(80)
طبق کتیبه های آشور، سارگون تنها 27290نفر از سکنه مملکت افرائیم را به سرزمین های شرقی دولت آشور کوچ داد(81). روشن است که این نمی تواند جمعیت تمامی قبایل ده گانه شمالی بنی اسرائیل باشد. بنابراین، قطعاً اسباط ده گانه شمالی از میان نرفتند. بخش مهمی از آنان در سرزمین یهود استقرار یافتند؛ بتدریج هویت مستقل قبیله ای خود را از دست دادند و در مجموعه ای جدید بنام "یهودیان" مستحیل شدند. مندرجات "عهد عتیق"، به ویژه "کتاب ارمیاء نبی"(معاصر با اشغال بیت المقدس به وسیله بخت النصر)، مؤید این نظر است. در یک نمونه، سکنه مملکت افرائیم را می یابیم که عاجزانه از یهودیان خواستار پناه بردن به سرزمین ایشانند و سرانجام با ذلت و تحقیر این درخواست پذیرفته می شود:
به تحقیق افرائیم را شنیدم که برای خود ماتم گرفته می گفت مرا تنبیه نمودی و متنبه شدم مثل گوساله[ای] که کارآزموده نشده باشد. مرا برگردان تا برگردانیده شوم زیرا که تو یهوه خدای من هستی. به درستی که بعد از آنکه برگردانیده شدم پشیمان گشتم و بعد از آن که تعلیم یافتم بر ران خود زدم. خجل شدم و رسوایی هم کشیدم... بنابراین، خداوند می گوید... هر آینه برای او ترحم خواهم نمود.(82)
و می دانیم که بسیاری از آنان به عنوان برده به اسارت اشراف یهودی درآمدند. مفاهیم "غلام عبرانی" و "کنیز عبرانیه"، که بعدها در فقه تلمودی مبحثی مفصل را به نام "عبد عبرانی"(83) پدید ساخت، از این دوران به "عهد عتیق"راه می یابد. برای نمونه، در زمان محاصره بیت المقدس به وسیله بخت النصر، صدقیا، شاه یهود، برای جلب همدلی مردم شهر دستور آزادی "بردگان عبرانی"را صادر می کند: "هر کس غلام عبرانی خود و هر کس کنیز عبرانیه خویش را به آزادی رها کند"(84) این نشان می دهد که در این زمان بسیاری از سکنه یهودی اورشلیم در خانه های خود غلامان و کنیزان "عبرانی"داشته اند.(85)
این پایان دورانی طولانی از تاریخ بنی اسرائیل است که با حسد برادران یوسف، به رهبری یهودا، به او آغاز می شود و با فاجعه سال 720 پیش از میلاد و انهدام کامل مملکت افرائیم پایان می یابد. شاخص این دوران طولانی رقابت میان دو سبط افرائیم(خاندان یوسف) و یهوداست؛ آنچه راویان یهودی "عهد عتیق" آن را "حسد افرائیم به یهودا و دشمنی یهودا با افرائیم" توصیف کرده اند. با انهدام کامل افرائیم، دوران یکه تازی یهودا آغاز می شود؛ به تدریج قبیله یهود با تمامی بنی اسرائیل یکی انگاشته می شود و سرانجام نام "یهود" جایگزین نام "بنی اسرائیل"می گردد.
فرجام خونین و ذلت بار قبایل ده گانه ساکن در مملکت افرائیم، بعدها دستمایه افسانه "ده سبط گمشده بنی اسرائیل"(86) شد و در پایه "اسطوره آوارگی" قرار گرفت که بنیان فرهنگ و روانشناسی قومی یهودیت جدید به شمار می رود.
این اسطوره بر سه پیشگویی استوار است که در بخش های جدید "عهد عتیق"، که به دوران پس از انهدام دولت افرائیم تعلق دارد، مندرج است:
در "کتاب اشعیاء نبی"، که به نیمه دوم سده هشتم پیش از میلاد یعنی کمی پس از انهدام دولت افرائیم منسوب است، جهان "آخرالزمان"چنین ترسیم می شود:
و در آن روز واقع خواهد گشت که خداوند بار دیگر دست خود را دراز کند تا بقیه قوم خویش را که از اشور و مصر و فتروس و حبش و عیلام و شنعار و حمات و از جزیره های دریا باقی مانده باشند باز آورد. و به جهت امت ها علمی برافراشته، رانده شدگان اسرائیل را جمع خواهد کرد. و پراکندگان یهودا را از چهار طرف جهان فراهم خواهد آورد... و به جانب مغرب بر دوش فلسطینیان پریده، بنی مشرق را با هم غارت خواهند نمود.(87)
در "کتاب ارمیاء نبی"، که به سده ششم پیش از میلاد منسوب است، چنین می خوانیم:
روزی خواهد بود که دیده بان کوهستان افرائیم ندا خواهند کرد که برخیزید و نزد یهوه، خدای خود، به صهیون برآییم. زیرا خداوند چنین می گوید: به جهت یعقوب به شادی ترنم نمایید و به جهت سر امت ها آواز شادی سر دهید... و بگویید ای خداوند، قوم خود، بقیه اسرائیل، را نجات بده... زیرا که من پدر اسرائیل هستم و افرائیم نخست زاده من است.(88)
و سرانجام، در "کتاب حزقیال نبی"، منسوب به اواخر سده ششم پیش از میلاد، هم دوگانگی و ستیز خاندان یوسف و یهودا و هم وعده بازگشت "اسباط گمشده" به شکلی روشن تر بیان می شود:
تو ای پسر انسان، تو یک عصا برای خود بگیر و بر آن بنویس برای یهودا و برای بنی اسرائیل رفقای او. پس عصای دیگر بگیر و بر آن بنویس برای یوسف؛ عصای افرائیم و تمامی خاندان اسرائیل رفقای او. و آنها را برای خودت با یکدیگر یک عصا ساز تا در دستت یک باشد... آنگاه به ایشان بگو، خداوند یهوه چنین می فرماید اینک من عصای یوسف را که در دست افرائیم است و اسباط اسرائیل را که رفقای وی اند خواهم گرفت و آنها را با وی، یعنی با عصای یهودا، خواهم پیوست و آنها را یک عصا خواهم ساخت... اینک من بنی اسرائیل را از میان امت هایی که به آنها رفته اند گرفته، ایشان را از هر طرف جمع خواهم کرد و ایشان را به زمین خودشان خواهم آورد. و ایشان را در آن زمین بر کوه های اسرائیل یک امت خواهم ساخت و یک پادشاه بر ایشان سلطنت خواهند نمود و دیگر دو امت نخواهند بود... و بنده من داوود پادشاه ایشان خواهد بود و یک شبان برای جمیع ایشان خواهد بود... و بنده من داوود تا ابدالاباد رئیس ایشان خواهد بود.(89)
روایات اشعیا و ارمیا بازتاب "نوستالژی افرائیمی"است در میان اتباع دولت یهود در دو سده پس از انهدام دولت افرائیم؛ و می تواند حدیث رنج بازماندگان قبایل ده گانه شمالی باشد که اینک در زیر سلطه اشرافیت یهود به سر می برند و بازگشت "عصر طلایی"خویش را آرزو می کنند. در این روایات،" افرائیم" عزیز یعقوب است و وعده "یهوه"برای شاد ساختن این پیرمرد است که از فراغ افرائیم سخت دلتنگی می کند. این دو روایت به سود یهودیان نیست. این پیشگویی اشعیاء، که اتحاد بنی اسرائیل را با "غرب" در "غارت شرق" نوید می دهد، آشکارا یک افزوده جدید است و محتمل است در دوران جنگ های روم و ایران و شاید حتی در دوران جنگ های صلیبی و پس از آن جعل شده باشد.
دو فقره آخر روایت حزقیال(24/37 و 25/37) به شکلی چشمگیر صبغه یهودی دارد و با اسطوره "خاندان داوود"پیوند می خورد. به گمان ما، بخشی از آن که "نوستالژی افرائیمی"را به یک اسطوره کاملاً یهودی بدل می کند و آن را در بنیان حاکمیت جهانی و ابدی "خاندان داوود"، یعنی الیگارشی یهودی، قرار می دهد یک افزوده کاملاً جدید است. این بخش به دوران احیاء اسطوره "خاندان داوود" و جعل نهاد "شاه داوودی"(رش گلوتا)، یعنی اواخر سده دوم میلادی، تعلق دارد. طبق این روایت یهودی از "نوستالژی افرائیمی"، "اسباط ده گانه" از میان نرفتند بلکه از سرزمین خود مهاجرت کردند؛ در سراسر جهان آواره شدند و در نقاطی ناشناخته سکنی گزیدند. در این اسطوره، پایان دوران طولانی آوارگی "اسباط ده گانه" و پدیدار شدن ایشان سرآغاز ظهور "مسیح"(از تبار داوود) و استقرار دولت جهانی یهود است.
کهن ترین نشانه ای که از کاربرد "اسطوره ده سبط گمشده" در تکاپوهای سیاسی یهودیان می شناسیم، به اواخر سده نهم میلادی/ اواخر سده سوم هجری تعلق دارد. در این زمان، شخصی به نام الداد دانی(90) ادعا کرد به قبیله دان تعلق دارد و قبایل دان، نفتالی، جاد و اشیر در سرزمینی در حبشه سلطنتی مستقل دارند و در ستیز با همسایگان مسیحی شان می باشند(91).
از سده پانزدهم میلادی اسطوره "اسباط گمشده بنی اسرائیل" به وسیله الیگارشی یهودی احیاء شد، مسیحیان را به شدت تحت تأثیر قرار داد و به ایدئولوژی توسعه طلبی ماوراء بحار اروپاییان بدل گردید. اسطوره ای که از بنیاد بر دروغی بزرگ استوار است. اشرافیت یهود خود عامل انهدام "اسباط ده گانه شمالی" بود و برای تحقق آن دورانی طولانی را در دسیسه و ستیز گذرانید. سرانجام، آنگاه که نام و نشانی از آنان نماند، در نقش وارث دو میراث بزرگ دولت افرائیم ظاهر شد: در تاریخ نگاری جدید یهود تمامی افتخارات دولت افرائیم به نام یهودیان ثبت شد و در اسطوره های دینی جدید یهودی و مسیحی مظلومیت اسباط ده گانه نیز به نام "مظلومیت قوم یهود" به تاراج رفت. بنیان یهودیت از آغاز تکوین آن بر فریب کاری، جعل تاریخ و دروغ های بزرگ استوار است.
پی نوشت ها :
1.کتاب اول پادشاهان، 18/ 4، 13.
2.Prophetic Movement
3.الصافات، 123-132.
4.Elijah the Tishbite of the inhabitants of Gilead
5.کتاب اول پادشاهان، 1/17.
6.بنگرید به: Judaica, vol.7, pp.569-571
7.در دایره المعارف یهود نامی از این محل مندرج نیست. هاکس آمریکایی محتمل می داند استیب یا لستیب کنونی باشد در 10 مایلی شرق اردن و در میان تل های جلعاد.(مستر هاکس آمریکایی، قاموس کتاب مقدس، بیروت: مطبعه آمریکایی، 1928، ص 357).
8.Rechabite
9.Ken
10.Judaica, vol.6, p.632.
11.Kenath
12.Hauran
13.کتاب اول تواریخ ایام، 55/2؛ Judaica, vol.10, pp.905-906
14.Jethro
15.ibid, vol.10, p.906.
16.بنگرید به سفر خروج، 16/2؛ 1/3.
17.Qen
18.Qanu
19.ibid, vol.10, p.905
20.ibid, pp.20, 906
21.B.Stade
22.ibid, p.906
23.ibid, vol.6, p.633.
24.بنگرید به: کتاب ارمیاء نبی، باب 28.
25.Jonadab ibn Rochab
26.کتاب دوم پادشاهان، 10/ 15-27.
"یوناداب"قرائت عبری نام فوق است. شکل دیگر قرائت آن "جُندب"است و در این قرائت نامی کاملاً عربی است.
27.کتاب ارمیاء نبی، باب 35.
28.بنگرید به: کتاب اول پادشاهان، باب 17.
29.اشرا یا "اشیریم"(Asherah) الهه باروری در نزد مردم صیدا بود که ایزابل پرستش آن را در سرزمین های افرائیم و یهود رواج داد و معابد آن را به پا کرد.
30.در روایات "عهد عتیق"، عنوان "نبی" به مدعیان پیامبری در آئین های بعل پرستی نیز اطلاق می شود. بنگرید به کتاب اول پادشاهان، باب 18.
31.I have been moved by zeal for the Lord, the God of Hosts.
32. کتاب اول پادشاهان، 10/19، 14.
33.همان مأخذ، 19/ 15-16.
34.Hazael
35.Jehu ibn Nimshi
36.Elishah ibn Shaphat
37.همان مأخذ، 19/ 19-21.
38.کتاب دوم پادشاهان، باب2.
39.انعام، 86؛ ص 48.
40.کتاب دوم تواریخ ایام، 21/ 11-12.
41.همان مأخذ، 21/ 12-14.
42.Ahaziah
43.کتاب دوم پادشاهان، 27/8
44.همان مأخذ، 10/ 15-16.
45.همان مأخذ، 27/10.
46.همان مأخذ، 28/10.
47.همان مأخذ، 31/10.
48.بنگرید به: کتاب دوم پادشاهان، 24/14؛ 9/15؛ 18/15؛ 24/15؛ 28/15.
49.Monotheism
50.Polytheism
51.Judaica, vol.6, p.633
52.Naboth the Jezreel
53.بنگرید به کتاب اول پادشاهان، باب21.
54.ibid, pp.633-634.
55.کتاب دوم پادشاهان، باب 11؛ کتاب دوم تواریخ ایام، باب های 22-23.
56.Jean Racine
57.Antoine Coypel
58.بنگرید به: Judaica, vol.3, p.815.
59.Bit Humri
60.تصویر این کتیبه در تاریخ یهود دانشگاه هاروارد مندرج است.
61.Adadnirari
62.Ben-Sasson, ibid, p.125
63.کتاب دوم پادشاهان، 14/ 9- 15.
64.Thiglath-pileser
65.Pekah ibn Ramaliah
66.Rezin
67.Ahaz
68.ibid, p.134.
69.ibid
70.Tabeel(Tobias)
71.کتاب اشعیاء نبی، 7/ 1-21.
72.کتاب دوم پادشاهان، 16/ 9-1.
73.همان مأخذ، 16/ 2-4.
74.همان مأخذ، 16/ 10-12.
75.Hoshea ibn Elah
76.Sargon
77."عهد عتیق" شاه آشور را در زمان تهاجم به مملکت افرائیم، شلمنصر می خواند.(کتاب دوم پادشاهان، 13/1) کشفیات باستان شناسی نشان می دهد که در این زمان سارگون دوم بر آشور حکومت می کرد.
78.همان مأخذ، 17/ 2-6.
79.همان مأخذ، 17/ 20-21.
80.همان مأخذ، 17/ 23-24.
81.ibid, p.136.
82.کتاب ارمیاء نبی، 31/ 18-20.
83.eved Ivri.
84.کتاب ارمیاء نبی، 9/34.
85.امروزه در منطقه فلسطین و سوریه مردمی کم شمار به نام "سامری" سکونت دارند که خود را از تبار "خاندان یوسف"(قبایل افرائیم و مناسه) می دانند. آنان دارای "تورات"خاص خودند و فرقه ای از یهودیان به شمار می روند.(Judaica, vol.14, pp.727-758) معهذا، تأثیر اسلام بر عقاید دینی آنان چشمگیر است. زبان سامری ها یکی از گویش های جدید آرامی است.(Americana, vol.24, p.176).
86.Ten Lost Tribes
87.کتاب اشعیاء نبی، 11/11.
88.کتاب ارمیاء نبی،31/ 6-9.
89.کتاب حزقیال نبی، 37/ 16-25.
90.Eldad Ha-Dani
91.بنگرید به: Judaica, vol.6, pp.576-577.
شهبازی، عبدالله؛ (1377)، زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم 1390
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}